اما بهراستی قدمت کاربردهای گوناگون این سیال ارزشمند در ایران از چه دورانی است؟ برای اطلاع از قدمت این کاربردها میتوان اساطیر را نیز مورد کنکاش قرار داد.
اساطیر، نشاندهنده فرهنگ و نحوه تفکر مردمان در دوران کهن هستند و زبان گویای تاریخی از دوران گذشته به شمار میروند. میتوان اساطیر را نماینده تداوم زندگی فرهنگی یک ملت و به نوعی تاریخ آن ملت دانست.
اسطورهها در حقیقت، آیینههایی از تصاویر ورای هزارهها را منعکس میکنند. آنجا که تاریخ و باستانشناسی خاموش میمانند، اسطورهها به سخن درمیآیند و فرهنگ آدمیان را از دوردستها به زمان ما انتقال میدهند و افکار بلند و منطق بسیار گسترده مردمانی ناشناخته ولی اندیشمند را در دسترس ما میگذارند.
اسطوره کلمهای معرب از واژه [Historia] به معنای جستوجو، آگاهی و البته داستان است.
در برخی فرهنگها اسطوره به معنای آنچه خیالی و غیرواقعی و افسانهآمیز است بیان شده اما اسطوره در حقیقت داستانی است که اصل آن معمولاً مشخص و روشن نیست. حوادث اسطورهای همچون داستان واقعی تلقی میشوند زیرا به واقعیتها بازمیگردند و همیشه منطقی را دنبال میکنند.
در زبان روزمره، اسطوره در معنای خیالی و غیرواقعی خود به کار میرود اما این برداشت که اسطورهها را باید داستانهایی افسانهای تصور کرد که ممکن است راست یا دروغ باشند، صحیح به نظر نمیرسد و اصولاً تظاهر اسطورهها باید پوسته و رویهای باشند برای بیان یک معنای ژرف در کلامی وهمآلود اما قابل درک!
«جان هنیلز» در همین رابطه مینویسد: ...آنچه اهمیت دارد، صحت تاریخی داستان نیست بلکه مفهومی است که برای معتقدان آنها در بر دارد. اسطورهها تنها بیان تفکرات آدمی درباره مفهوم زندگی نیستند بلکه منشورهایی هستند که انسان طبق آنها زندگی میکند و میتوانند توجیهی منطقی برای جامعه باشند.
شاید به همین دلیل، منطقی به نظر برسد که بگوییم اسطورهها برای آنکه تاثیربخش باشند، اصطلاحات و صور خیالی را به کار میگیرند تا برای شنونده، جذاب و در عین حال پرمعنا باشند و به این ترتیب است که نمادها در اسطورهها معنا پیدا میکنند و هر نماد، فارغ از توصیف و تعبیر غلوآمیز و افسانهای خود، معنای خاصی را متجلی میکند و تطابق این نمادها با پدیدههای مشابه امروزین، ما را به حقیقتیابی بسیاری از اساطیر، رهنمون خواهد بود!
روایتهای اساطیری که شکل داستان دارند، معانی ارزشمندی را در خود نهفتهاند و همین شکلروایی و تاثیرگذار، باعث شده تا روایات عرفانی ما نیز کمابیش به همان صورت مطرح شوند.
حضرت مولانا در همین رابطه میسراید: ای برادر قصه چون پیمانهای است/ معنی اندر وی مثال دانهای است/ دانه معنی بگیرد مرد عقل/ ننگرد پیمانه را گر گشت نقل. وقتی به اساطیر ایران باستان دقت میکنیم، متوجه میشویم که این اساطیر در دنیای پررازورمز فرهنگ ایرانی، جایگاهی والا را به خود اختصاص دادهاند و آنگاه اهمیت شناخت این اساطیر برای شناخت آن فرهنگ غنی، بیشتر مشهود میگردد.
یکی از مهمترین روایتهای اساطیری ما مربوط به «هوشنگ» سرسلسله پیشدادیان است که مهمترین کاری که به وی نسبت میدهند، همانا کشف آتش بوده است. آنگونه که منابع به ما میگویند، تاریخ اساطیری ایران با کیومرث آغاز میشود و سپس هوشنگ پیشدادی فرزند سیامک و نوه کیومرث روی کار میآید که به روایتهای اساطیری بر دیو سیاه – که پدرش سیامک را از بین برده بود- پیروز میشود و با پیروزی وی بر دیو سیاه، کیومرث نیز پس از سی سال حکمرانی، قدرت را در اختیار هوشنگ قرار داده و سلسله پیشدادی با وی آغاز میشود.
لقب هوشنگ در اوستا، پرداته/ پراداته/ Paradata است. در خصوص این واژه در دانشنامه ایران باستان میخوانیم: پرذاته/ پیشداد. به معنی نخستین قانونگذار/ جزو نخست واژه «پر»: پیش، گذشته، مقدم/ و جزو دوم «ذاته» یا «داته»: قانون، داد. در وندیداد این کلمه به عنوان صفت و قانونگذار کهن یا پیشین، کسی که پیش از دیگران قانون و دادآور بوده و هوشنگ پیشداد به عنوان نخستین قانونگذار معرفی شده است.
این کلمه به عنوان نام خاص، عنوان سلسلهای از شاهان باستانی است که در داستانهای ایرانی به پیشدادیان مشهور شدهاند.
هوشنگ را فرمانروای هفت کشور دانستهاند که دیوان و جادوگران از مقابل او میگریزند و دیوهای مزن(= مازن/ مازندر) به دست او نابود میشوند و همانگونه که گفتیم، کشف آتش را به او نسبت میدهند.
در این رابطه در شاهنامه میخوانیم: ...یکی روز شاه جهان سوی کوه/ گذر کرد و با چند کس همگروه/ پدید آمد از دور چیزی دراز/ سیهرنگ و تیرهتن و تیزتاز/ دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون/ ز دود دهانش جهان تیرهگون/ نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ/ گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ/ به زور کیانی رهانید دست/ جهانسوز مار از جهانجوی جست/ برآمد به سنگی گران سنگ خرد/ همان و همین سنگ بشکست گرد/ فروغی پدید آمد از هر دو سنگ/ دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ... .
با مقدمه قبلی، چنانچه نمادها را در روایات اساطیری مبین معانی واقعی بدانیم، در اسطوره کشف آتش با ماری سیاهرنگ و تیره که دود از دهانش خارج میشده مواجه میشویم که هوشنگ، سنگی به سویش پرتاب میکند و بر اثر جرقهای که از برخورد آن سنگ با سنگی دیگر ایجاد میشود، نهایتاً آتش فروزان میشود.
وقتی این نمادها را با بدیهیات ذهنی خود مطابقت میکنیم متوجه میشویم که برای فروزانشدن آتش، علاوه بر جرقه، به مکمل دیگری نیز نیاز بوده که سریع به جرقه واکنش نشان داده و شعلهور شود وگرنه جرقه بهتنهایی نمیتواند شعله ایجاد کند و بهترین گزینه برای آن عنصر مکمل، همانا تصاعد گاز خواهد بود.
به این ترتیب آیا میتوانیم احتمال دهیم که مار تیره تنی که دود از دهانش خارج میشده جریان سطحی نفتی بوده که گاز از آن متصاعد میشده؟!
شواهد متعددی در مناطق مختلف ایران و در دورانهای مختلف در دست داریم که مبین تصاعد طبیعی نفت و گاز از دل زمین بوده است. عمدهترین این شواهد مربوط به مناطقی است که بعدها تبدیل به مناطق نفتخیز ایران شدهاند و همچنین شواهد فراوانی از استفاده و کاربرد مشتقات طبیعی نفت و مشخصاً قیر طبیعی را نیز در تمدن عیلام مشاهده میکنیم.
شواهد تصاعد نفت و گاز در مازندران و حتی وجود منطقهای به نام آتشکده در این خطه و همچنین وجود چشمههای خودجوش نفت و گاز در جنوب غربی ایران بهترین نمونههای تاییدکننده این امر هستند.
«رومن گیرشمن» در تحقیقات خود پیرامون آتشکدهای در جنوب غرب ایران سوخت آن را از تصاعد گاز طبیعی میداند و منبع آتش لایزال آن را تصاعد طبیعی گاز میداند.
نحوه شکلگیری آتش با توصیفی که در اسطوره مار تیرهتن میبینیم و مقایسه آن با جریانهای طبیعی نفت و گاز در برخی مناطق ایران در ذهن پژوهنده، این مسأله را تداعی میکند که احتمال دهد آنچه هوشنگ را در کشف آتش یاریگر بوده همانا جریان طبیعی نفت و گاز از دل زمین و در منطقهای کوهپایهای بوده که به ماری سیاه و تیرهتن تشبیه شده است!
شاید اگر روایت شاهنامه درخصوص هوشنگ اینقدر کوتاه نبود میتوانستیم بیشتر در خصوص اقدام وی در کشف آتش کنکاش کنیم. البته در فروردینیشت، آبانیشت، زامیاد و اردیبهشتیشت، از هوشنگ در کنار کیومرث نام برده شده و منابع عربی نیز وی را از اعقاب نوح پیامبر(س) میدانند.
اشاره نمادین به کاربردهای نفت و گاز، محدود به این مورد نبوده و در جاهای دیگر نیز به آن اشاره شده است؛ کما اینکه در داستان سیاوش نیز به استفاده از نفت در فراهمکردن آتش اشاره شده است.
بدون شک، سرزمین نفتخیز ایران، قرون و اعصار متمادی است که این ثروت خدادادی را در دل نهفته دارد و شاید بتوان ریشههای کاربرد و استفاده از این سیال ارزشمند را حتی در اساطیر ایرانی نیز مشاهده کرد.
منابع:
1 - جان هنیلز: شناخت اساطیر ایران
2 - ژاله آموزگار: تاریخ اساطیری ایران
3 - هاشم رضی: دانشنامه ایران باستان/ج یک
4 - شاهنامه (براساس نسخه مسکو زیرنظر برتلس)
5 - تاریخ تمدن عیلام/ دکتر یوسف مجیدزاده
6 - مقاله آتشکده جاویدان مازندران/ دکتر رضا جمالیان و واعظی/ روزنامه اعتماد ملی شماره 200
7 - رومن گیرشمن: ایران از آغاز تا اسلام